از دست دادن مادر سخت است، همه دنیا هم که با توهمدردی کنند، هیچکس نمیتواند درکت کند، هیچ کس نمیتواند گاه و بیگاه دلتنگیهایت را و اشکهایی که ناخودآگاه سرازیر میشوند را مرهمی باشد. عزیزترین و نزدیکترینت هم فقط میتواند دلداریت دهد، ولی آنچه در دل تو میگذرد را فقط خودت میدانی و خدایت. اینها را گفتم که بدانی تا میتوانی برای مرگ مادرت سوگواری کن، تا دلت آرام بگیرد. طلا جانم ما، همه ما،همه فامیل در غمت شریک هستیم، آنچه بتوانیم برای تسلی خاطرت خواهیم کرد. دلمان برا خاله تنگ میشود، دلمان برای همه مهربانی هایش، حتی برای دستپخت خوبش ، برای شعرخوانی هایش تنگ میشود،دیگر کسی را ندارم که وقتی نتوانم غزلی از حافظ را تفسیر کنم به او زنگ بزنم، بیت را بخوانم و بگوید نه، از اول شعر درست بخوان تا راهنماییت کنم، بعد از اول بخوانم و بگوید ببین این شاه بیتش است. منظور حافظ این بوده. دیگر نه من کسی را دارم که به او زنگ بزنم و برایم حافظ را تفسیر کند،برایم از مولانا و شمس بگوید، برایم وقت بگذارد، و نه تو دیگر کسی را داری که مادر صدایش کنی، و همیشه مثل کوه پشتت بایستد، من قولم به تو این است که تا جایی که در توانم باشد، پشتت باشم. نگذارم آب در دلت تکان بخورد. تو جزیی از خانواده منی و من آنچه بتوانم برای خانواده ام انجام میدهم. این روزها را هم با هم میگذرانیم، همسرت هست، خاله است، دایی است هست، دختر خاله هایت هستند، تنها نیستی طلای عزیزم. خاله عارف مسلک بود، میدانم جایی که الان هست را بسیار بیشتر از تخت بیمارستان دوست دارد، خاله آزاد و رها شد ، رفت همانجایی که همیشه در شعرهایش میخواند. رفت ومهمان طریقت شد. رفت تا از شراب طهور طریقت بنوشد. رفت تا همسفره اولیای خدا شود. اگر چند روزی هم مهمان بیمارستان بود فقط میخواست ما آماده شویم و ناگهان نرود، خاله مهین کوره چیان ،قهرمان نام آور بسکتبال ایران، استاد اخلاق برای همیشه به آرامش رسید.آنچه او را برای من از هر فردی متمایز تر میکرد این بود که برای هدفش جنگید، به بالاترین مدارج ورزشی و عرفانی رسید و هیچ وقت خسته نشد، حتی سرطان را هم شکست داد . روحش شاد و خرامان وسهمش سفره بی انتهای پروردگارش انشالله
اسحاق نبی باید که بود
قربان شده بر خاک در من
من عشقم و چون ریزم ز تو خون
زنده کنمت در محشر من
هان تا نطپی در پنجه من
هان تا نرمی از خنجر من
با مرگ مکن تو روی ترش
تا شکر کند از تو بر من
بدون دیدگاه