فرش قرمز


میدانید در دنیا برای هیچکس فرش قرمزی پهن نمیکنند، جز اینکه خودش لیاقتش را داشته باشد. قانون دنیا همین است، خودت باید آستینت را بالا بزنی ، خودت باید جان بکنی. باید از شب و روز و خواب و خوراکت بزنی تا بعضی چیزها را به دست آوری. چیزی مفت به چنگ نمی آید. هرکاری هزینه ای دارد، اگر میلت به رشد باشد باید هزینه اش را بدهی، در یک سازمان میخواهی رشد کنی هزینه اش کارآمدی بیشتر،تعهد بیشتر و حتی در صورت لزوم ساعات کاری بیشتری است. فرش قرمز برایت پهن میشود اگر خودت را وقف خواسته ات کنی. خواستن همیشه خوب است، همه میخواهند ولی عده کمی برای خواسته شان میجنگند. این که باور داشته باشیم تنهاییم و تنها یارمان خداست ، دست را روی زانوانمان بگذاریم بلند شویم و کمر همت به تغییر ببندیم. هیچ وقت کار راحتی نبوده است ولی وقتی شروعش کردی میتوانی ادامه بدهی. بارها گفته ام همین که پیش پایت را ببینی کافی است. قرار نیست تا انتهای مسیر روشن و شفاف باشد تا شروع به راه رفتن کنی، مسیر هم پر از عجایب هست. هر احتمالی هم وجود دارد، دره دارد، صخره دارد، زخمی میشوی، هیچوقت هم شاید به انتهایش نرسی. زندگی یک مسیر بی انتهاست. عمر تو یک جای این مسیر تمام میشود. ولی مهم این است وقتی دیگر عمرت تمام شد، ردی که از خودت باقی گذاشتی تغییری جز خودت برای کسی هم ایجاد کرده. در حق بقیه جفا کرده ای یا لطف. مسیر سخت است و قرار هم نیست همه تا عمر دارند به مسیر ادامه دهند، خیلی هم قبل از اینکه مرگشان فرا برسد، مرده اند، مرده ی زنده کسی است که دست از تلاش برمیدارد، در دلش چیزی میمیرد و دیگر هیچ تلاشی برای احیایش نمیکند. اگر حس کردی چیزی در درونت مرده و باید احیایش کنی، همین الان اقدام کن. هرچه بگذرد امید به احیایش کمتر است. اگر میدانی که باید کاری کنی و نمیکنی به خودت بیا. بگذار نتیجه هرچه میخواهد باشد، مهم این است تو تلاشت را کرده باشی. آخرش را هیچ کس نمیداند. فقط قدم بردار، تند یا آهسته ولی ساکن نمان. مطمئن شود خیرت به همه برسد، راهی را برو که بجز خواسته های خودت ، بتوانی خواسته های دیگران را هم در حد توان برآورده کنی، ارزش خلق کنی ، راهی را برو که موقع مرگت که رسید از اینکه زندگی کرده ای خوشحال باشی.

من ملایم کردم از آه آسمان سخت را

نرم از آتش می توان کردن کمان سخت را

سختی ایام را مردن تلافی می کند

عذرخواهی هست چون مغز استخوان سخت را

گر نمی گردید پیدا، مصرفی چون بیستون

ما چه می کردیم چون فرهاد، جان سخت را

بدون دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *