دیروز ویدئویی کوتاه از استاد شاملو دیدم که میگفت شما شاید فکر میکنید من کاری انجام داده ام ،ولی خودم اینطور فکر نمیکنم. ما فقط یک مقدار دست و پا زدیم و زندگیم هم مصرف شده بدون هیچی، بدون هیچ دستاوردی ،” آیدا” حرفهایش را میبرد میگوید لذتی که از کار میبری از هیچ چیز نمیبری، استاد درحالی که به سیگارش پک میزند، میگوید من به کار پناه میبرم. من کارم یه مقدار خودخوری است، رو به آیدا میگوید تو قبول نداری. فرد دیگری میگوید حالا شاید اینطور شده، استاد با صراحت میگوید نه همیشه اینطور بوده.
این ویدئو بنظر میرسدکه اواخر عمر استاد شاملو است، فردی که کمتر کسی شاید شعرهایش رانخوانده باشد یا از او نشنیده باشد، فردی باکوله باری از تجربه، استاد سخن، استاد تفکر و بیان احساسات ناب. در اواخرعمرش هم بدون ملاحظه و صادقانه دیدش را به زندگی میگوید، من هم همینطور فکر میکنم زندگی قدری دست وپا زدن است بین تولد ومرگ، آدمی که دنبال تغییر است هیچ وقت از خودش راضی نیست و همیشه در تلاش بوده دست و پایی که میزند تغییرات بزرگتری را ایجاد کند.شاملو استاد است، شاید خیلی ها آرزو دارند جایگاهی که او در ادبیات ایران به دست آورد را به دست بیاورند، ولی ببینید آخرش میگوید کار من قدری خودخوری بود، من تصورم این است خودخوری هایش از فرصت هایی است که خودش حس میکرده شاید بهتر میتوانسته استفاده کند، شاملو و اشعارش یک گنج معنوی برای ایرانی ها است.ولی با اینروجود هرگز از خودش راضی نبوده. اگر خودخوری میکرده به گمانم مقایسه خودش با خودش یکی از دلایل عمده آن است، احساساتی که من به عنوان یک فرد کوچک عاشق ادبیات میتوانم با آن همزادپنداری کنم. میدانی واقعیت همین است، زندگی هیچ چیز نیست، استاد توانسته قدری دست وپا بزند ولی خیلی های دیگر حتی به دلیل اینکه فکر میکنند دست و پا زدنشان بی فایده است حتی کوچکترین حرکتی هم نمیکنند. همیشه ساکن هستند ومنتظر حرکت بقیه. آخر عمرشان هر دو از عمری که مصرف شده و به خودخوری گذشته میگویند ولی یکی میشود شاملو و با دیوان اشعارش ونامه هایش به آیدا نامش جاودانه میشود، کتابش هر روز عده ای را سرمست میکند، در زندگی عده ای تغییر ایجاد میکند، در دنیا تغییر ایجاد میکند، و یکی دیگر هم بدون اینکه کسی بداند که بوده در خودخوری و غفلت میمیرد.
اینکه موقع مرگ حس کنیم هیچ نکرده ایم، شاید برای خیلی از ما مشترک باشد. ولی بخواهیم شاملو شویم یا نشویم به خود ما بستگی دارد. میتوانی با کلی تغییر در دنیا بمیری، وباز هم پشیمان باشی که کاری نکرده ای، چون انتظاراتت از خودت بیشتر بوده است، یا میتوانی باز هم پشیمان بمیری درحالی که واقعا هیچ کاری نکرده ای.
گر بدینسان زیست باید پست
من چه بیشرمم اگر فانوسِ عمرم را به رسوایی نیاویزم
بر بلندِ کاجِ خشکِ کوچهی بنبست.
گر بدینسان زیست باید پاک
من چه ناپاکم اگر ننشانم از ایمانِ خود، چون کوه
یادگاری جاودانه، بر ترازِ بیبقایِ خاک
بدون دیدگاه