آینه


هنوز هم به خودم حق میدهم که عصبانی باشم، اصلا حس میکنم تا ابد حق دارم بخاطر این مدت اخیر و آنچه بر من گذشت و میگذرد عصبانی باشم. هنوز هم به خودم حق میدهم که از دست نزدیکترین آدمها حتی نزدیکترینشان عصبانی باشم. من کم نگذاشتم، حداقل خودم میدانم که لطف زیادی هم کردم. راه آمدم. کوتاه آمدم. ولی ضربه خوردم. ازین که به آدمها اعتماد کنم پشیمان شدم. نردیکترین آدمها هم به من ثابت کردند که هیچ وقت نباید به کسی اعتماد کنم. باید زودتر میفهمیدم که هر حرفی میزنم از روی دوستی و صداقت روزی قرار است سر کوچکترین چیزها به رویم آورده شود.

نمیدانم فردا چه حسی دارم ولی الان احساس خشم دارم. از آدمیزاد بیزار شده ام. دوباره بیشتر از قبل عاشق تنهایی خودم شدم. ازین که این همه اتفاق ناروا در جریان است عصبانی ام. دوست دارم با مشت به آینه بکوبم و خردش کنم که دیگر حتی تصویر خودم را هم نبینم. قربان وفای حیوانات، قربان محبت حیوانات. قربان تنهایی با گربه ام. حتی اگر زخمی ام هم کنند میدانم از سر کین نیست.

آدمیزاد انگار وفا سرش نمیشود، به هر کس بها میدهی هوا ورش میدارد،فکر میکند خبری هست. فکر میکند دیگر کسی مثل او در دنیا نیست. نه عزیزم اینطور نیست. مثل تو برای من زیاد است. این تویی که خودت را از چشم من می اندازی این تویی که باعث میشوی من به همه بدبین شوم. این مدت اخیر بسیار آزرده ام کردید. من فقط صبر پیشه کردم. فقط خشمم را قورت دادم. فکر هم نمیکنم خشمم را سرتان خالی کنم، ولی دید من را به دنیا عوض کردید. من دیگر آدم سابق نمیشوم. نه رفاقت ها دیگر رفاقت است و نه آدمها قابل اعتماد. از شما میگذرم انگار که هیچوقت نبودید.

من دنیای تنهایی خودم را دوست دارم، حتی اگر هیچ کس را به آن راه ندهم.تنهای تنها باشم، بهتر از بودن با آدمهایی هست که روی صورتشان نقاب رفاقت و محبت دارند. شما باعث شدید من آدم دیگری شوم. شاید که همین بهتر است. شاید که سبب خیر شدید. باید بگویم دمتان گرم که مرا یک پله دیگر در شناخت آدمها بالاتر بردید.

روزی تر و خشک من بسوزد

آتش که به زیر دیگ سودا‌ست

نالیدن بی‌حساب سعدی

گویند خلاف رای دانا‌ست

از ورطهٔ ما خبر ندارد

آسوده که بر کنار دریا‌ست

بدون دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *