بادبان


خوشی و حال خوبم را در کار کردن خلاصه کردم، از موقعی که خود را شناختم فقط کار کردم، حتی به سفرها و تفریحات جوانی با قاطعیت “نه!” گفتم. ماندم که بسازم و بسازم. به سنی رسیدم که دیگر تقریبا هیچ چیزی حالم را خوب نمیکند، جز اینکه ببینم زحماتم نتیجه داده است. نتیجه ای که در واقعیت طعمش تلخ و گس است. زحماتی که انگار بیش از آنکه ثمرش را ببینم، دود شدنشان را میبینم. حالا حتی اگر سفر هم بروم دیگر لذتی نمیبرم.

اتفاقی یک عکس از یک زوج سالمند سوار بر قایق در یک مقصد گردشگری را دیدم که در حال چرت زدن بودند، روی عکس نوشته شده بود که تا جوان هستید از زندگی تان استفاده کنید که در موقع کهنسالی هیچ وقت لذت سفر را نخواهید فهمید، یاد خودم افتادم، اینکه زندگی ام را صرف ساختن کردم. ولی بی قانونی ها و کج سلیقگی ها و تصمیمات دلبخواهی نهاد های مختلف و حتی متضاد کار را به جایی رسانده اند که حس میکنم شاید باید سالها پیش همه چیز را رها میکردم.من دوست داشتم در مملکتم بسازم، دوست داشتم ارزش خلق کنم. من تلاشم را کردم. ولی انگار این تلاشها آب در هاون کوبیدن بود، این تلاش ها میخ آهنی در سنگ کوبیدن بود. اینجا برای کسب و کارها و نوآوری ارزش زیادی قائل نیستند. اینجا بر سر خفه کردن کسب و کارها رقابت است. اینجا هرکس هر تصمیمی بخواهد برایت میگیرد. برای تو، برای کسب و کار تو، برای کل شرکت و ساختارت. من جان کندم تا به اینجا رسیدم ولی الان و در این شرایط هر روز مجبور به اتخاذ تصمیمات سختی هستم.

برای خودم مینویسم که یادم باشد که کم نگذاشتم، با همه وجودم تلاشم را کردم و هنوز هم تلاشم را میکنم. ولی انگار وجودی در روح من، کالبد تهی کرده است. انگاری مثل خیلی های دیگر، دیگر نمیخواهم آب در هاون بکوبم. میخاهم میخ را بر دیواری نرمتر بکوبم و قدری خودم نفس بکشم.

در شاخص سهولت کسب و کار در بین یکصد و نود کشور، رتبه یکصد و بیستم را داریم. به قول نماینده مجلس:” متأسفانه رتبه جهانی ایران در شاخص سهولت کسب و کار ۱۲۰ از ۱۹۰ کشور دنیا است که این افتضاح جایگاه به مقررات دست و پاگیر در کشور بازمی‌گردد.”

آقای دهنوی عضو هییت رییسه مجلس کلمه خوبی را به خوبی استفاده کرده اند، “افتضاح!” ، بله شرایط ما با همه قوانین دست و پاگیری که با آن دست به گریبان هستیم افتضاح است. برخوردهای سلیقه ای و عدم وجود چارچوبهای مناسب، کسب وکارها و کارآفرینان را ناامید میکند و دست و پایشان را میبندد. کسب و کارها را به سوی تعطیلی میکشاند. بیکاری را افزایش میدهد و امید را میکشد. امید که کشته شود، دیگر هیچ امیدی به این نیست که کسب و کاری کمر راست کند.

ما مثل همیشه در میدان هستیم، ما پا پس نکشیده ایم. با همه قوایمان هم هستیم ولی وقتی ریشه ات را میزنند، نمیتوان انتظار داشت که شاخه هایت برگ بدهند و بعد به ثمر بنشینند. بادبانهایمان کشیده شده است و منزل به منزل میرویم تا به مقصود برسیم، تا در کنار کسب رزق حلال، خدمتی هم به کشورمان کنیم . ولی و اما ما گرفتار تصمیمات سلیقه ای و بی منطق شده ایم، وضعیتی که مرتب مجبوریم تصمیمات سخت بگیریم و تا میتوانیم در راه نجات امید به او تنفس مصنوعی بدهیم.

بدون دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *