جلسه های طوفان فکری را دوست دارم. با طرح یک مشکل معمولا شروع میشود و آخرش کلی راه حل به ذهن همه میرسد و اگر خوب جمع بندی اش کنی، راهکارهای خوبی برای حل مشکل به وجود می آید. راه حلی که یک نفر ارائه اش نکرده است ولی نتیجه تفکر همه بوده است. نتیجه حرف زدن همه بوده است. مدیران ارشد گاهی ازین نکته غافل میشوند که افرادی که در سمت پشتیانی و فروش هستند و در واقع در خط مقدم ارتباط با مشتری هستند، چقدر میتوانند در ارائه راهکارها مفید باشند. آنها افرادی هستند که مستقیما با مشتری و نیازهایش در ارتباط هستند. بارها نتیجه این طوفان های فکری راهکاری بوده است که به ذهن هیچ یک از مدیران ارشد نمیرسیده است و وحتی گاهی موجب خلق یک سرویس کاملا جدید شده است. سرویسی که مشتری در چت و تیکت ها و تلفن همیشه درخواستش را داشته است و مدیران ارشد کاملا از آنها غافل بوده اند و نیروهای پشتیبانی و فروش هم صرفا به مشتری گفته اند که این سرویس ارائه نمی شود. ولی در طوفان های فکری وقتی این نیازهای مشتری بازگو میشود، نتیجه اش میشود خلق یک ارزش و سرویس جدید. برای همین همیشه در جلسات طوفان های فکری دوست دارم مستقیما با همکارانم در خط مقدم صحبت کنم و نظرشان را بدانم. نتیجه اش بعضی اوقات شگفت انگیز بوده است و هیچ وقت هم بی حاصل نبوده است. من همیشه بر این باور هستم که مشتری ولی نعمت هر سازمانی هست و طبیعتا همکارانی که در ارتباط مستقیم با مشتری هستند معمولا درک بهتری از نیازهای مشتری دارند، برای انتقال این نیازها علاوه بر ارتباط مستقیمی که با مدیرانشان دارند باید فضاهایی هم ایجاد شود که در آن بتوانند آزادانه و راحت صحبت کنند و هر ایده ای که به ذهنشان میرسد را با بالاترین مقام های اجرایی شرکت به اشتراک بگذارند. آنچه مشتری را به یک سازمان وفادار میکند، نحوه تعامل و کیفیت سرویس های یک سازمان است. در تعامل با شرکت آنچه برای مشتری اهمیت دارد کیفیت پاسخگویی و درک مشتری از سمت کال سنتر یک شرکت است. بنابراین آموزش صحیح و تاکید بر این موضوع که خط مقدم شرکت ویترین شرکت است یکی از ارکان اساسی موفقیت یک بیزنس است. چیزی که مشتری را وفادار میکند، زرق و برق یک شرکت نیست، بلکه احساس عزت و احترام و ارزشمند بودنی است که از سمت همکاران بخش پشتیانی و فروش به او منتقل میشود.
بدون دیدگاه