فقط من عصبانی نیستم، امروز با هرکس ارتباطی میگیرم احساس میکنم عصبانی است. نمیدانم چرا، ولی باید یک روز را برای آدمهای عصبانی در تقویم جا میدادند. یا مثلا کلاب عصبانی ها، فکر کنم همه عضوش میشدند. یا به زور خودم همه را عضوش میکردم. کم طاقتی و عصبانیت بسیار رایج شده، قسمتی اش به مسائل اقتصادی ارتباط دارد، این را خوب میدانم. قسمتی اش هم احساس میکنم به این بلای جهانی کرونا، تقریبا همه افرادی که با آنها در ارتباط هستم، خودشان یا خانواده شان درگیر این بیماری منحوس شده اند و جز آن افراد زیادی را هم از دست داده اند، این خودش کم دلیلی نیست که آدمها عموما غمگین باشند یا عصبانی و بعد هم به آن عادت کنند. احساس میکنم عصبانیت و غم جزیی از جامعه و بزرگتر از آن جهانی شده که در آن زندگی میکنیم. من به عنوان یک شخص تلاشم را برای اینکه اطافیانم ، مردمم شادتر باشند میکنم ولی تلاش من به تنهایی کافی نیست. زیرا که آنقدر این موج قوی است که من را هم مانند تکه ای چوب روی امواج شناور میکند، آب شور را به ناچار قورت میدهم و همچنان دست و پا میزنم، نبسته ام به کس دل، نبسته کس به من دل چو تخته پاره بر موج، رها . رها ، من.
من اما دست از تلاش برنمیدارم، یا آنقدر این امواج آب شور به خوردم میدهند تا دیگر نفسم تمام شود. یا به هر سختی شده خود را به ساحل میرسانم و تخته پاره ای بزرگتر میسازم و باز به آب میزنم.
بدون دیدگاه