از درد نوشتن وقتی درد داری واقعی تر مینویسی. کمرم امانم رو بریده بود. آخر مجبور شدم تن به عمل دهم. دیروز که عملم کردن نفسم بالا نمی آمد.دیگر همه دردها به چشمم نمی آمد. تمام دردهای دنیا در کمرم جمع شده بود. نفس نیمتوانستم بکشم. یه زحمت فقط خواستم به من مسکن تزریق کنن. آخر خانم آمنه یکی از پرسنل آنجا آمد و مسکنی به من تزریق کرد و کمی آرام شدم. دراتاق عمل کاملا بیهوش نبودم. پزشکان ماده ای را به من تزریق کردند که حرف میزدنم ولی کنترلی روی سایر اندام های بدنم نداشتند. از همه چیز فکر میکنم حرف زدیم. عملم که تمام شد . من را به ریکاوری بردند یادم است به انگلیسی حرف میزدنم.از همه چیز میگفتم. و دردم هم کم نمیشد. تا خانم آمنه آمد و آن مسکن را به من تزریق کرد. کمی احساس راحتی کردم. دو ساعتی را دکتر ها با یک چیزی شبیه میخ طویله داشتند کمرم را سوراخ میکردند. نتیجه اش هر چه بود الان که یک روز میگذزد حس میکنم نتیجه خوبی است. درد کمرم سرجایش هست. ولی کمتر.گفته اند تا چند روز باید استراحت مطلق کنم. این تیکه اش دیگر واقعا سخت است ولی برای سلامتی ام باید این کارها را انجام دهم باید کمربند مخصوص ببندم. باید ساعات کاری ام را کاهش دهم باید تاحد ممکن از استرس دور باشم. تلاشم را میکنم . هرچند نمیدانم چقدر موفق خواهم بود ولی امیدوارم زودتر خوب شوم و برگردم به شرکت. بچه ها را ببینم از حضورشون انرژی بگیرم. چقدر این دو روز دلم برایشان تنگ شده است خدا میداند. برای تک تک دیوارهای شرکت هم دلم تنگ شده است برای اینکه بروم و به همکارانم وقتی مشغول کارند خدا قوتی بگویم هم تنگ شده است. این بار دیگر تصمیم گرفته ام سالم شوم هر عملی هرکاری لازم است انجام دهم که سالم و سرحا برگردم به جمع همکارانم و با هم برای آینده مشترکمان تلاش کنیم. شاید دلیل خستگی پشت قبلم هم همین کمر دردی بود که به طرز وحشتناکی امانم را بردیده بود. ولی من الان بهترم. حالم بهتر است. و به روزهای زیبا امیدوارم. میدانم با هم از عهده همه مشکلات بر خواهیم آمد و آینده از آن نیک اندیش و هر کس تلاش میکند خواهد بود.
چرخ بر هم زنم ار غیر مرادم گردد
من نه آنم که زبونی کشم از چرخ و فلک
بدون دیدگاه