بهار نارنج


دعوای حزبی، زرگری یا واقعی، ترش و شیرین،بوی بهار نارنج(زآن هم اردیبهشت شیراز)، ادمها با پارترشان. پولدار ها با بی پول ها، سرد و گرم، همشان در این دنیا که میشناسیم هستند، بیش از بیست ملیون ادم فقط در تهران است ، با هر مشکلی که باشد داریم با هم زندگی میکنیم تا روزگار چه شودهستیم و میجنگیم.خوب ویا بد هنوز هستیم. فردا چه میشود نه من میدانم و نه تو . حتی اگر رانتی هم داشته باشی باز نمیدانیم فردا مرده ایم یا زده . همه عرفای ما در لحظه زندگی کردن را موعظه کرده اند. اینکه چه قدر بخوانیم و چقدر تفکر کنیم به خودمان بستگی دارد؛ آنچیزی که از ما در بیرون و روابطمان با انسانهاست همان درونمان است که هم میخندد هم عصبانی است و در هرجایی با سن کودک درونش ارتباط میگیرد.یک جا شاد است 6 سالش است یک جا فرو رفته در فکر و نگران آینده 50 سالش میشود، یک جا در همین سن ها غوطه ور میشود. برای همین است دوست دارم تا حد ممکن بداتم جلسه بعدیم کی هست و موضوعش برایم مشحص باشد و حتی اگز حاضرین در رجلسه را بدانم و قبلش کمی سرچ کنم بهتز و آماده تر حاضر میشود، سنم را بین 30 تا 59 سال تنظیم میکنم و هدف را برد–برد.پر واضح است بیشتر مد نظرم جلساتی است که افراد را کمتر میشناسم. ولی زندگی کلا چیز دیگزی است نه از قدم بعدی میفهمی نه میفهمی میخواهد چه بشنود. هیجان های زندگی هم همینهاست. گاهی وسط شلوغی و همهمه فرار میکنی. حتی اگر یک روز باشد حتی اگر خیلی جریمه شوی ولی آخرش چنان انرژی در تو میدمد که تا مدتی میتوانی کوه را روی دوشت بگذاری، من عاشق این مفر ها هستم. عاشقاین هستم یعن تصمیم گرفتن ها و غیب شدن ها حتی اگر برای یکروز باشد. این روزها در زندگی بعد از کرونا کمتر شد. ولی دیگر گوتاه نمی آیم میخاهم روزهای باشکوه بیشتری با عطر بهار نارنج بسازم و هیچ کس نمیگذارم جلودارم شود.میخواهم کمی نفس بکشم. کمی خودم باشم.چیز زیادی است یعنی؟ همین حق را هم به من نمیدهند. همین که خودم باشم برای روزی یا ساعتی، برای همین هم بایددعوا کنم و بجنگم. آدمها همانقدر که میتوانند حالت را خوب کنند، همانقدر ه میتونند بدترین حالت را بریات رقم بزنن. همان قدر که یک آدم میتواند شادت کند روزت را بسازد ، آدمها میتوانند پریشانت هم کنند و روزت را نابود.

شاد که ما هستیم اندر غم تو جانا

هم محرم عشق تو هم محرم تو جانا

هم ناظر روی تو هم مست سبوی تو

هم شسته به نظاره بر طارم تو جانا

تو جان سلیمانی آرامگه جانی

ای دیو و پری شیدا از خاتم تو جانا

بدون دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *