موزیک


قدیمها که با موزیک میانه خوبی نداشتم، زیاد به این چیزها توجه نمیکردم که موسیقی میتواند ردی از خود در ذهنت جا بگذارد و تو را به یاد یک صحنه از زندگی یا یک فرد بیندازد. این روزها گاهی که موزیک گوش میدهم، ناگهان به یاد فردی می افتم و همان لحظه را با او احساس میکنم. قدرت موسیقی بسیار زیاد است، مثلا از شهرام ناظری یک قطعه را میشندیم با ناگاه مرا با خود برد به باغ عفیف آباد شیراز و کنسرتش که سالیان پیش به اجبار رفته بودم. آن موقع هنوز با موسیقی اخت نگرفته بودم. شاید جالب باشد این را هم بگویم، من چهار سال یعنی از اول دبیرستان تا پایان پیش دانشگاهی در حال آموختن ساز گیتار بودم ولی بعد از چهار سال هیچ آهنگی نتوانستم بنوازم و آخرش هم استادم به من گفت که صادقانه بخواهم بگویم تو باید فرصتهای دیگری را دنبال کنی، موسیقی مناسب تو نیست و فقط پولت را هدر میدهی، واقعا الان که به آن روزها فکر میکنم میبینم هیچ از موسیقی نمیدانستم. نمیتوانستم سوار موج آرامبخش آن شوم و با آن عجین شوم. سعی داشتم با نگاه منطقی با موسیقی برخورد کنم و نمیدانستم که دنیایی از احساس در آن نهفته است که تا با احساس واردش نشوی، نمیتوانی در آن موفق باشی. هرچقدر هم پشتکار داشته باشی تا درکش نکنی کفایت نمیکند. حتی خاطرم هست، وقتی استادم این را گفت، گفتم شاید مشکل از او باشد، سراغ یک استاد دیگر رفتم و او بعد از دو جلسه گفت که بهتر است دیگر ادامه ندهی و استعدادت رو در زمینه دیگری شکوفا کنی. الان هر قطعه ای که گوش میدهم جزیی از جانم میشود. اگر با کسی خاطره ای دارم، کل آن صحنه جلوی چشمانم ظاهر میشود. موسیقی قوی است. اعجاب انگیز است و حسی که برایت زنده میکند گاهی آتشت میزند و گاهی مانند آب روی آتش میماند. خوشحالم که قبل از مرگم با موسیقی آشنا شدم.

نی حریف هر که از یاری برید

پرده‌هایش پرده‌های ما درید

همچو نی زهری و تریاقی که دید

همچو نی دمساز و مشتاقی که دید

نی حدیث راه پر خون می‌کند

قصه‌های عشق مجنون می‌کند

محرم این هوش جز بیهوش نیست

مر زبان را مشتری جز گوش نیست

بدون دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *