روح و روان ما به همان اندازه نیاز به توجه دارد که جسم ما و حتی بیش از آن. میخواهم نقل قولی از شوپنهاور کنم. آرتور شوپنهاور میگوید زندگی همچون آونگی میان رنج و ملال در نوسان است. از نداشتن چیزها رنج میبریم و وقتی هم که به آنها میرسیم ملول و خسته میشویم.
وقتی به چیزی میرسیم که شاید به اندازه زمانیکه آن چیز را واقعا میخواستیم برایمان لذت بخش نباشد، آیا اساسا نوعی از خوشحالی و لذت وجود دارد که انسان بواسطه آن در لذت مدام غوطه ور شود.. مرگ واقعا ترسناک است؟ از چه میهراسیم.
صادقانه بگویم بسیاری از ما بدون آنکه بدانیم افسرده هستیم و نیازمند کمک گرفتن از روانشناسان و روانپزشکان و امثال هم. زندگی یک رنج دایم است و افرادی هستند که میتوانند در درک واقعیت به شما کمک کنند، نهراسید به سراغشان بروید و حرف هایی را بزنید که هیج وقت جرات گفتنش را نداشته اید.
حتی روانشناسان هم نیاز به روانشناس دارند و جزو معدود افرادی هستند که به خوبی میدانند اگر همه فشارهایی که از سمت افراد و شنیدن ماجراهای گوناگون مراجعان را میشوند در خود بریزند منفجر خواهند شد و عموما ارتباطشان را با اساتیدشان قطع نمیکنند.بحران همیشه هست و این ماییم که باید هنر مراجعه با بحران را یاد بگیریم. من شحصا از هر فرد و دارویی که به من برای کمک به حل بحرانهایم و یا التیام دردهایم کمک میکند استقبال میکنم و هیچ ابایی ندارم که دارو مصرف کنم و یا بصورت مداوم به روانشناس مراجعه کنم. برای رسیدن به هدفهایم قطعا خود من به تنهایی کافی نیستم و بجز جسمم روحم هم نیاز به التیام و دلخوشی دارد.
بدون دیدگاه