دور و برم را نگاه میکنم، حال هیچکس خوب نیست. نمیدانم ولی انگیزه ام از کسب و کار جدیدم این بود که در حد توان به آدمها کمک کنم. ذوق کارم را دارم. وقتی میبینم حال آدمها بهتر میشود ذوق میکنم. کیفور میشوم. این روزها هیچ چیز به اندازه دیدن اینکه حال آدمها بهتر میشود خوشحالم نمیکند.
درد آدمها مشترک است. همه شان گرفتار رنجهای دائم زندگی خودشان هستند. هر کس قصه خودش را دارد، خیلی ها را میبینم که تا اینجایش را خوب آمدند ولی حس میکنند باید در جایگاه دیگری بودند. حس میکنند راه را اشتباه رفته اند، فرصت ها را سوزانده اند. ولی من فکر میکنم هرکس برای همین جایی که الان هم هست تلاش کرده است. بعضی وقتها تلاش میکنی ولی آنی که میخواهی نمیشود. خودت را سرزنش کردن فایده ندارد، باید باور داشته باشی هر چقدر هم دیر شده باشد هنوز دیر نشده است، باید بلند شوی، زره بر تن کنی، شمشیرت را بکشی و به جنگ دائمت با دیو زندگی ادامه دهی. این نظر من است. نمیدانم شاید با من هم نظر نباشی. ولی وقتی خوب بیندیشی میبینی راه دیگری نداری، یا باید تسلیم شوی و ضربات هولناک زندگی که بر سرت آوار میشود را تحمل کنی و هی زخمی تر شوی، یا به خودت بیایی و بلند شوی و هرچه زندگی زد تو دو برابرش را بر آن بزنی. تا جایی که توان داری و از هرجایی که میتوانی و با هر هنری که میدانی تو هم بر پیکر زندگی زخم بزنی و پدرش را دربیاوری.
باز هم از حضرت سعدی نقل قول میکنم که میفرماید “به راه بادیه رفتن به از نشستن باطل ….وگر مراد نیابم به قدر وسع بکوشم”. ای که این یک بیت چه راز و رمزها پشتش دارد. اصل ماجرا همین به قدر وسع جنگیدن است. به قدر وسع کم نیاوردن است. حتی گاهی گوشه ای خزیدن و گریه کردن است، زار زدن است. ولی بعدش دوباره باید کمر راست کنی و ادامه دهی. مگر راه دیگری هم داری. تو یک آدمی با همه توانایی ها و ضعف هایش، گاهی میشکنی. گاهی پیروز میشوی. هیچ چیز مطلقی وجود ندارد. تو هم مثل همه آدمهای دیگر گاهی از دنیا میبری. ولی زندگی همین است دیگر. غول بی شاخ و دمی با هفتاد سر که میخواهد سر بر تنت نباشد. حالا یا تسلیم مطلق میشوی و از بازی حذف میشوی. یا به قدری که میتوانی شمشیر میزنی و کم نمی آوری، انتخاب با خودمان است.
به زخمخورده حکایت کنم ز دست جراحت
که تندرست، ملامت کند چو من بخروشم
مرا مگوی که سعدی طریقِ عشق رها کن
سخن چه فایده گفتن چو پند مینَنیوشم؟
به راه بادیه رفتن به از نشستن باطل
وگر مراد نیابم به قدر وسع بکوشم
بدون دیدگاه