که من، که تو


آسمان دل هم مثل هر آسمان دیگری ابری میشود. فقط شوق بودن تو هست که میتواند همه آن ابرها تکه پاره کند و خورشید بر صفحه دل بتابد.

آسمان دل گاهی هم طوفانی میشود، صدای رعد و برق هایش گوشت را کر میکند، گاهی پیش می آید که هیچ چیز جز صدای غرش و فریاد نشنوی. ولی میدانی که در پس هر طوفانی آرامش هست . آنقدر به تو باور دارم که میدانم حتی اگر طوفان هم بیاید، برای این است که دلم که دلت هست صاف شود. دلم که دلت هست برای اینکه تو جایی را در وسط دلم داری که دیگر دل من و دل تو برایم معنی ندارد، هرچه هست دلمان است.

میدانی من همیشه قدر بودنت را میدانم. حتی اگر زمانی احساس کنی به تو کم توجه شدم، میدانم که ته دلت میدانی که من دلم همیشه برای تو تنگ است. حتی وقتی همه چیز عکس گفته ام را دلالت کند.

آخر با وفا مگر من به جز تو، که را دارم که برایش ذوق کنم، با ناراحتی اش گریه کنم و با خوشحالش اش قند در دلم آب شود.

تو همیشه دمت گرم باد، که همیشه حواست به دلم هست. حتی وقتی که دلم از دستت خون است، حتی وقتی که دلت از دستم خون است. تو و من میدانیم که حالا حالا ها بیخ ریش هم هستیم. تو و من میدانیم که آخر دنیا هم که باشد حواسمان به هم هست. حواسمان به حفظ منافع مشترکمان است. و حتی من تو را و تو من را به خودت اولویت میدهی و میدهم.

عزیز جانم من فکر میکنم در دنیا هیچکس به اندازه تو و من بلد نیستند همیشه چسب هم باشند. نازنین نگارم هیچ کس اندازه تو و من نمیتوانند حواسشان به دل همدیگر باشد.

نازنینم بودن تو هست که دلم را گرم میکند که پیش بروم و با هر مشکلی که سر راهم است سرشاخ بشوم. برای تو برای من. و تو هم برای من برای خودت همیشه باش، و با همه وجودت هم باش. چرا که من هیچوقت نه از بودنت سیراب میشوم و نه تحمل نبودنت را دارم. بمان تا بمانم. وقتی هم موقع رفتنمان از این دنیا شد، تو صبر کن تا اول من بروم. من بدون تو دوامی نخواهم داشت.

دهانش تنگ و قلبش سنگ و صلحش جنگ و مهرش کین

به قد تیر و به مو قیر و به رخ شیر و به لب شکر

چه بر ایوان چه در میدان چه با مستان چه در بُستان

نشیند ترش و گوید تلخ و آرد شور و سازد شر

بدون دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *