رهایی


همیشه میگفتند:” هیچ گلی بی خار نیست”، ولی تو راست میگفتی،  اکثر گل هایی که اسمشان را میدانم “خار” ندارند. یکی اش “خودت”. یعنی عجیب ترینش خودت هستی. آنقدر عجیبی که احساس میکنم من، حتی زمانی که اصلا نبودم هم، همینقدر دوستت داشته ام.
تو برایم منشا خوبی هستی،منشا همه زیبایی ها هستی.تو عین همه خوبی ها هستی، خوبی از وجود تو سرچشمه میگیرد، من همیشه دلم برایت تنگ میماند، میدانی بــــــت زیبایم،تو چه در کنارم باشی و چه نباشی، از دلتنگی من هیچ وقت کم نمیشود. تو سرآعاز حال خوب من هستی.
تو ماه جبین! معنای زندگی ام شده ای. من خودم را بدون تو دیگر نه میتوانم ببینم و نه دیگر میخواهم که ببینم. دور یا نزدیک، گرمای نفست را همیشه احساس میکنم.
معنی رنج هایم! از وقتی تو آمدی رنج هایم را راحتتر تحمل میکنم. میدانم چون تویی هست که همیشه رنجهایم را بفهمد حتی بدون اینکه زبانم بجنبد.همیشه دلم به دلت گرم میشود و من تا ابد همینطور بدون اینکه احساسم بالا و پایین شود، میخواهم دوستت داشته باشم. آنقدر دوستت داشته باشم که هیچ چیز نتواند حالم را بد و یا خوب کند.
من به رهایی ای رسیده ام که دیگر هیچ چیز نه خوشحالم میکند و نه ناراحتم، فقط وجود تو هست که وجودم را به وجد می آورد. تو برایم منشا همه این رهایی ام هستی.
تو عجیب و غریب ترین حسی هستی که آدم میتواند تجربه کند.ببین! زیاده گویی هایم همه اش یک مفهوم دارد، اینکه میخواهمت، همینطور که هستی. تا ابد….
تا همه شهر بیایند و ببینند که ما
پیر بودیم و دگرباره جوان گردیدیم
سعدیا لشکر خوبان به شکار دل ما
گو میایید که ما صید فلان گردیدیم

بدون دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *